خلاصهی فیلم:
نوجوانی هجده ساله به قتل پدرش متهم شده است؛ گرچه نوجوان که به نظر ضعیف و افسرده حال میرسد این اتهام را قبول ندارد اما دادگاه مدارک و شواهدی در دست دارد که نشان میدهد پسر، پدرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. دوازده مرد از طبقات مختلف اجتماعی به عنوان اعضای هیئت منصفه دادگاه، مأمور تصمیمگیری نهایی درباره این پرونده میشوند. اگر آنها فرد متهم به قتل را گناهکار بدانند، وی باید روی صندلی الکترونیکی اعدام شود. هر تصمیمی که آنها داشته باشند باید متفقالرأی باشند، یعنی هر ۱۲ نفر روی گناهکار یا بیگناه بودن پسر همرأی باشند. در فرایند رأیگیری یازده نفر از اعضای هیئت منصفه رأی به محکومیت و اعدام نوجوان میدهند اما در این بین یک نفر از آنان یعنی تصمیم گیرندهی شماره ۸ رأی به بیگناهی متهم میدهد و پیشنهاد صحبت در این باره را میدهد. وی کمکم باید یازده نفر دیگر را راضی کند تا به بودن شک منطقی در مورد گناهکار بودن پسر جوان اعتراف کنند و به همین خاطر جدل و بحثی بین دوازده نفر شکل میگیرد. پسزمینه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هر یک از این اعضا، باعث واکنشهای مختلف از سوی آنها میشود. در چنین موقعیت و اوضاع و احوالی است که شماره ۸ تلاش میکند بقیه همکارانش را متقاعد کند که رأی آنها اهمیتی حیاتی دارد و نباید بهراحتی درباره مرگ و زندگی یک نفر دیگر تصمیم بگیرند.
میراث دوازده مرد ماندگار در تاریخ سینما
سال ۱۹۵۴ رینالد رز بر اساس یک نمایش تلویزیونی که خودش چهار سال قبل آن را نوشته بود فیلمنامهی دوازده مرد خشمگین را اقتباس کرد. سال ۱۹۵۷ وی به همراه هنری فوندا تهیهکنندگی فیلم را هم برعهده گرفت. فوندا شخصاً از سیدنی لومت که تا آن زمان هیچ فیلم بلندی نساخته بود و فقط تلهفیلم کار کار کرده بود خواست تا کارگردانی فیلم را برعهده بگیرد. لومت هم توانست با ظرافت و مهارت ویژهای ۱۲ مرد خشمگین را به یکی از جذابترین و قابل احترامترین فیلمهای تاریخ مبدل کند. فوندا که از سوی اتحادیهی هنرمندان آمریكا موظف به تهیهی فیلم شده بود با توجه به اینکه هیچگونه موفقیت مالی خاصی کسب نکرد و چون علاقهای به دیدن بازی خودش در فیلم نداشت هیچوقت فیلم را به صورت کامل ندید، اما همیشه از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهایی که تهیه کرده بود یاد میکرد. با وجود فروش بسیار ضعیف فیلم و اکران ناامیدکنندهی آن که دلیلش بهروشنی مشخص نیست، منتقدین شروع به تحسین فیلم کردند که این تحسین تا امروز ادامه دارد و قطعاً در آینده نیز ادامه خواهد داشت. از جمله این منتقدین راجرت ایبرت فقید بود که ۱۲ مرد خشمگین را در لیست بهترین فیلمهای عمرش قرار داده بود. انستیتو فیلم آمریکا عضو شماره ۸ هیئت منصفه با بازی هنری فوندا را در رتبهی ۲۸ فهرست ۵۰ قهرمان برتر فیلمهای قرن بیستم قرار داد. این انستیتو همچنین فیلم را در رتبهی ۴۲ بهترین فیلمهای الهام بخش، در رتبهی ۸۸ هیجانیترین فیلمهای تاریخ، در رتبهی ۸۷ بهترین فیلمهای صد سال گذشته و در رتبهی دوم فیلم برتر در زمینهی درام دادگاهی قرار داد. ۱۲ مرد خشمگین حالا با میانگین امتیاز ۸.۹ از ۱۰ در رتبهی هفتم بهترین فیلمهای تاریخ در سایت imdb قرار دارد و در سایت راتن تومیتوز از ۱۰۰، امتیاز ۱۰۰ گرفته است. سالی که فیلم اکران شد در سه بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نامزد اسکار نیز شد اما اسکار در هر سه بخش به فیلم پل رودخانهی کوای رسید. خرس طلایی فستیوال برلین به همراه جایزه بهترین بازیگر مرد از آکادمی فیلم و هنرهای تلویزیونی بریتانیا و جایزهی ادگار آلنپو برای فیلمنامهی اقتباسی از معدود موفقیتهای فیلم در زمان اکرانش هستند.
ایمان به شک منطقی
فیلمنامهی حسابشده و ریزپردازانهی رینالد رز، بازی فوقالعادهی هنری فوندا یا کارگردانی شگفتانگیز سیدنی لومت؛ کدام یک از اینها بعد از دیدن فیلم بیشتر ذهن بیننده را مشغول میکند؟ واقعاً مشخص نیست! کافی است کسی بداند که بیش از نود درصد فیلم در یک اتاق و دور یک میز اتفاق میافتد تا به فیلم علاقمند شود. تا اینجا به نظر میرسد که چالش اصلی فیلمنامه محدود کردن یک بحث در چارچوب یک اتاق است، اما چیزی که کسی انتظارش را ندارد اصل بحث است: تلاش یک هیئت منصفه درون یک اتاق برای تعیین گناهکاری یا بیگناهی یک پسر جوان. بهتر است کمی بازتر به قضیه نگاه کنیم؛ دوربین قبل از هرچیزی ساختمان دادگستری را نشان میدهد و بعد هم وارد آن میشود و چند مرد از بین کادر رد میشوند. بیننده ممکن است حس کند که هر کدام از اینها شخصیتهای اصلی فیلم هستند، اما اینطور نیست. نهایتاً دوربین وارد دادگاه میشود و کارگردان با همین شیوه تا انتهای فیلم بیننده را در مواجهه با حدسهای اشتباهش قرار میدهد. زمانی که ۱۲ مرد وارد اتاق میشوند و دوربین از زوایای مختلفی هرکس را تعقیب میکند باز هم بیننده به دنبال شخصیت محوری است اما کارگردان بهجای اینکه لقمه را حاضر و آماده جلوی بیننده بگذارد او را به بازی میگیرد. لحظهی شمارش اولین آرا و مخالفت عضو شماره ۸ هیئت منصفه با گناهکار بودن پسر متهم به قتل، جایی است که بیننده دیگر باید حدسهایش را کنار بگذارد و از دیدن فیلمی با این فیلمنامهی دقیق لذت ببرد. عضو شماره ۸ که هنری فوندا آن را با لباسی سرتاسر سفید بازی میکند کمکم بحث اصلی را پیش میکشد و جزئیات ریزبینانهای برای اثبات شک خود نسبت به گناهکار بودن متهم بیان میکند. شخصیتپردازی این کاراکتر طوری است که خیلی زود حرفهایش منطقی، قابل درک و انساندوستانه به نظر میرسند اما در مقابل، یازده نفری که با او مخالف هستند هرکدام با پسزمینههای مختلف اجتماعی و اقتصادی نمایندهی انسانهایی از اقشار نژادپرست، مطیع جمع، زودباور و حتی بیحوصله و بیاهمیت در مورد زندگی یک انسان هستند. هنری فوندا از همان آغاز صحبت تبدیل به فردی میشود که انگار با هوش و ذکاوت خود میتواند ناجی سیستم قضایی شود و عدالت را زنده کند. در این زمینه حتی لباس سفید هم به نمادپردازانه کردن شخصیت او کمک زیادی میکند. همانطوری که همهی ما میدانیم تعداد مخالف و موافق در یک رأیگیری عمومی عامل موثری در رأی دیگر رأیدهندگان است؛ فقط عضو شماره ۸ قدرت اعلام نظر مخالفش را از همان ابتدا دارد و برای اینکار شاید دلیلی قانعکنندهای هم نداشته باشد اما این استدلال که فرستادن یک پسر برای اعدام با صندلی الکتریکی به چیزی بیشتر از تصمیمگیری در ۵ دقیقه نیاز دارد استدلال کاملاً درستی است و فوراً پیرمرد شماره ۹ به حمایت از وی میپردازد. کارگردان تا این لحظه همهی اتفاقات را به نوعی از چشم بیننده دور نگه داشته تا نتواند حدسهای درستی بزند، حدس اصلی در مورد گناهکار یا بیگناه بودن پسر متهم به قتل است. در ابتدای فیلم و سکانس داخل دادگاه، فقط چند ثانیه تصویر پسرک نشان داده میشود که مظلوم و ناراحت به نظر میرسد؛ این تصویر از دسته تصاویری است که لومت بعداً به سراغشان خواهد رفت. یکی دیگر از همین نمونه عضو شماره ۳ هیئت منصفه است که همان ابتدا وقتی دلایلش برای گناهکار بودن پسر متهم به قتل را اعلام میکند، کیفش را در میآورد و با این توضیح که پسر خودش هم قدر پدرش را نمیداند، متهم را گناهکار میداند. نشان دادن عکس این پدر و پسر، آنهم با مکثی که عضو شماره ۳ روی عکس دارد شاید همان لحظه گویای اتفاق خاصی نباشد، اما پایان فیلم و اصرار عجیب همین عضو شماره ۳ در رد کردن شک و شبهات موجود در پرونده به صراحت ذهن بیننده را به سمت مشکلات شخصی این فرد میبرد و به روشنی دلیل مخالفتهای ناآگاهانهاش مشخص میشود.
این نکته بارها گفته شده که لومت – که کارش در ابتدا فیلمبرداری بوده – و بوریس کافمن – فیلمبردار پیش از این اسکار بردهاش – در طول فیلم بارها از لنزهای مختلفی استفاده کردهاند اما شاید دلیل آن بهروشنی بیان نشده باشد. نیاز نیست کسی دقت کند یا نه، چون همهچیز آنقدر خوب انجام شده که هر بینندهای متوجه آن خواهد شد: در سکانسهای ابتدایی داخل اتاق، انتخاب زاویه دید بالاتر از چشم و استفاده از لنزهای بازتر باعث شده تا مخاطب فاصلهی بین شخصیتها را چه به صورت فیزیکی و چه به صورت ذهنی بهخوبی درک کند. در ادامهی فیلم با استفاده از لنزهایی با فاصله کانونی بزرگتر یا تله فوتیک، حالتی القا میشود که دیوارها و شخصیتها نزدیک به هم نشان داده میشوند تا حالت کلاستروفوبیا یا همان تنگناهراسی در مخاطب ایجاد شود. بعد از نیمهی دوم فیلم، با بالا گرفتن بحث و جدلها نماهای کلوزآپ و بسته از صورت شخصیتها نمونهی بارزی از درگیری مطلق ذهنی با بحث اصلی است.
زمانی که یک کارگردان به این موارد این همه دقت میکند مسلماً نباید از کنار دیگر جزئیات فیلم بهراحتی گذشت. هر یک از این ۱۲ مرد هم نمادی از یک قشر اجتماعی هستند، هم به نوعی نقدی بر همین قشرها. زمانی که عضو شماره ۱۰ هیئت منصفه شرایط زندگی پسر متهم به قتل و مکان زندگیاش را یکی از دلایل مهم برای جنایتکار بودنش میداند فوراً عضو شماره ۵ هیئت منصفه در مخالفت با حرف او بلند میشود. این مخالفت هم غلط بودن دیدگاه عضو شماره ۱۰ را ثابت میکند هم اینکه نشان میدهد پسر هم میتواند بیگناه باشد. از یک طرف شواهد هم زیر سوال میروند اما جالب توجهترین آنها چاقو است: زمانی که همه بر یگانه بودن چاقو استدلال میکنند عضو شماره ۸ هیئت منصفه چاقوی کاملاً مشابهی را روی میز میکوبد و به این ترتیب همین چاقوی مشابه آغازی میشود بر شبههدار بودن مدارک دادگاه. چند جای دیگر هم غافلگیری به نقطهی اوج خود میرسند، یکی زمانی است که عضو عصبانی شماره ۳ به سمت هنری فوندای سفید پوش حمله میکند و میگوید: «میکشمت، میکشمت» و او با کمال آرامش میگوید: «منظورت این نیست که واقعاً میخوای منو میخوای بکشی.» این جواب برمیگردد به بحث چند دقیقه قبلشان. بهوضوح میتوان دید که رینالد رز در فیلمنامهاش به کلمات هم دقت میکند، نمونهی همین دقت در شوخی بین دو نفر دیگر در مورد خوب انگلیسی صحبت کردن پسر نشان داده میشود. یا زمانی که مرد خشمگین شماره ۳ میگوید پسر با همین چاقو پدرش را کشته و پیرمرد شماره ۹ میگوید که این آن چاقوی اصلی نیست. نکتهی دیگر که توجه را جلب میکند محیط فیزیکی است، گرمای هوا، پنکهای که کار نمیکند و عرقهای مداومی که شخصیتها میریزند مابهازای وضعیت درونی آنهاست. در نیمهی دوم فیلم، دقیقاً زمانی که تعداد رأیها در مورد گناهکار بودن یا نبودن متهم ۶-۶ مساوی میشود باران شروع به باریدن میکند و پنکهی اتاق که انگار فیوزش به لامپ سقف متصل بوده شروع به کار میکند، از همین زمان است که وضعیت مطلوبتر میشود.
بازیها هم در ۱۲ مرد خشمگین به یاد ماندنی هستند. ابتدای فیلم، این که ۱۲ نفر با تمام تفاوتها و تشابههایی که دارند را به خاطر بسپارید کار سختی به نظر میرسد، اما شخصیتپردازی طوری صورت گرفته که هیچگونه مشکل یا تداخلی در شناخت شخصیتها به وجود نمیآید. هرچقدر که از زمان فیلم میگذرد هنری فوندا شمایل قهرمانانهتری پیدا میکند و مانند ضمیر بیدار مردم آمریکا در دههی شصت به دنبال عدالت میگردد و میخواهد عدالت را با توجه به معیارهای خودش، نه چیزی که دولت یا سیستم قضایی میگویند به دست بیاورد. پیرمرد عضو شماره ۹ که با تجربه، ریزبین و در عین حال منطقی به نظر میرسد در ابتدا و انتهای فیلم نقش اساسی ایفا میکند و نشان میدهد که اگر برای مورد مهمی مانند مرگ و زندگی یک متهم وقت کافی صرف کرد، نتایجی به دست میآید که ممکن است در ابتدا محال به نظر برسند. در مقابلِ عضو شماره ۱۰ که تاحدودی بیادب، نژادپرست و کاملاً غیر منطقی است، شخصیت شماره ۱۱ قرار دارد که مبادی آداب، کاملاً باهوش و البته دقیق است. این نوع تقابل در بین دیگر شخصیتها نیز وجود دارد، شخصیت کارگر و نقاش ساختمان شماره ۶ با قدرت بدنیای که دارد شخصیت عصبانی و بدون منطق شماره ۳ را خنثی میکند. زمانی که هنری فوندای شماره ۸ حاضر است تا هروقت که لازم باشد در مورد جان یک انسان صحبت کند، شخصیت طرفدار بیسبال شماره ۷ به تنها چیزی که اهمیت میدهد رسیدن و تماشای بازی بیسبال تیم مورد علاقهاش در ورزشگاه است. علت استفاده از این شمارهها به جای نامها نیز به این دلیل است که نام هیچکدام از ۱۲ نفر تا انتهای فیلم مشخص نیست، در انتها هم فقط نام ۲ نفر از جمله دیویس با بازی هنری فوندا و پیرمرد شماره ۹ به نام مککاردل با بازی جوزف سویینی مشخص میشود؛ که میتوان گفت آغاز کننده و پایان دهنده بحث در مورد شک منطقی به گناهکار بودن متهم هستند. حتی نام هیچکدام از شاهدین پرونده نیز مشخص نیست و با صفت پیرزنی که ماجرا را دیده و پیرمردی که ماجرا را شنیده از آنها یاد میشود.
با این تفاسیر مشخص نیست پدر به چه علتی به قتل رسیده و حتی توسط چه کسی؛ اما لومت به درستی نشان میدهد که این وظیفهی هیئت منصفه نیست. هیئت منصفه تنها وظیفه دارد تا در مورد گناهکار بودن یا نبودن متهم تصمیم بگیرد و در همین زمینه نیز بحث کند. البته دیویس شماره ۸ نیز هیچوقت با اطمینان نمیگوید که پسرک بیگناه است و همیشه صحبتهایش برای زیر سوال بردن مدارک دادگاه است. اینکه بعد از متفقالرأی شدن هیئت منصفه چه اتفاقی میافتد: آیا پسرک آزاد میشود، آیا قاتل اصلی پیدا میشود یا… نیز مشخص نیست. این مشخص نبودن که به شکلی میتواند پایان باز حساب شود فیلم را از جایگاه یک فیلم کلاسیک خوب در حد یک شاهکار کلاسیک بالا میبرد. توجه زیاد رز به جزئیات فیلمنامه و کارگردانی عالی سیدنی لومت باعث میشوند تا جزئیات یکییکی برای مخاطب بیان شوند، سپس به تمام جزئیات پرداخته میشود و یکییکی شک منطقی در تمامشان ایجاد میشود. یک بازی جذاب و نفسگیر که در تمام مراحل خود بیننده را پای فیلم میخکوب میکند. لومت بعد از موفقیتش در کارگردانی ۱۲ مرد خشمگین، بعد از ظهر سگی و شبكه را ساخت و نشان داد که این همه دقت نظر، تصادفی یا بر حسب شانس نبوده و او به واقع استاد ساختن فیلمهایی است که در محیطی بسته اتفاق میافتند.
بهترین جمله برای تمام کردن یک یادداشت در مورد دوازده مرد خشمگین شاید همان جملهی معروف هنری فوندا باشد؛ زمانی که در میانهی فیلم بلند شد و سالن را ترک کرد، به سیدنی لومت گفت: «سیدنی، فیلم باشکوهی شده است». دوازده مرد خشمگین به راستی معنی واقعی سینما را تداعی میکند و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینماست. در مواجهه با آن تنها میتوان گفت: « فیلم باشکوهی است.» ■